بالاخره از اینترنت کسب درآمد...

بالاخره کسب درآمدآسان از اینترنت را بدست آوردم

آدمی ذاتا راحت طلب بوده و همیشه دنبال آن بوده که به نحوی به رفاه و آرامش برسد اما در دنیای امروز که علم و تکنولوژی به سرعت برق و باد روبه جلو پیش میرود و لحظه به لحظه ی این زمان که بصورت یک هزارم ثانیه درحال گذر است پس قابل تفکر میباشد و خوشا به حال آن کسیکه خودش را به استفاده از این لحظه ها رسانیده است و هم سو و هم گام زمان است. تا حالا اگر به هم به این موضوع با دیدی عمیق ننگریسته ایید بازهم دیر نشده و ماهی را هر وقت که از آب بگیرید تازست و چرا  آن شخص شما نباشید و چرا این ثانیه ها را به حال خود رها کنید و چرا نتوانید بهره ی کافی را ببرید.

دوستان و کاربران گرامی اگر بخوام گوشه ایی از تاریخچه ی زندگی خودم را برایتان بازگو کنم و توضیح بدهم که به مشاغلی سرک کشیده ام و برای هرکدام چقدر با دل و جان زحمت کشیده ام و مهمتر آنکه چقدر سماجت کرده ام تا آنرا بدست بیاورم و در نهایت و با گذشت عمر گرانمایه ام به نتیجه ی  دلخواهم نرسیده ام و عمرم مثل برق و باد گذشته و آخرسر  که حساب دو دو تا کرده ام دیده ام که کلی پول و سرمایه ام هم از دستم رفته و چقدر ناراحت میشدم که اینقدر در سخت ترین شرایط کاری و شغلی صبر اختیار کرده ام و با متوسل شدن به باری تعالی,خدایی که در هر لحظه ی زندیگی خود احساسش می کردم گذشت را قبول, شکست را قبول و با توسل به ایمه ی اطهار علیه السلام شروعی دوباره را به سر آغاز می رساندم و بدون هیچ گلایی کار و شغل قدیمی را ترک و بفکر کار و شغلی جدید میشدم.

شاید باورتان نشه بعد از اینکه از خدمت در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی آن هم بهترین تخصص(نگهداری هواپیماهای جنگنده) درخواست بازخریدی دادم و بیرون آمدم رفتم دنبال کار جمع کردن لاستیکهای کهنه برای روکش کردن به کارخانه تحویل میدادم و از این قبیل کارها که نمیخوام سرتان را به درد بیاورم . جالب اینجاست که حرف قدیمی ها همیشه تو ذهنم بود و مرا آزار میداد و میگفتم که حتما مرد باید مثل فولاد باشه و فقط کار بکنه وتنها راه موفق شدن و پولدار  شدنه!!

فکر میکردم که مرد باید از کله ی سحرپاشه و تا شب کار بکنه!!

  ولی همه ی اینها مرا در دهکده ی نمک خود اسیر ساخته بود و مرا دچار لغزش میکرد.

میدانید دهکده نمک چیست؟

بذارید یک داستان واقعی را خدمتتان عرض کنم. استاد موذنی یکی از دکترهای روانشناسی در امریکاست و در چند سال اخیر دررابطه با  دگر تغییر آدمها تحقیقات فراوانی را انجام داده است و چندین بار به ایران سفر کرده تا به ملت شریف ایران عزیزمان نیز خدمتی بکنه و در رشد عقلی و مکتب کمال بسیار کارآمد هستند!!

روزی به اتفاق جمعی از دانشجویان به سمت یکی از شهرستانها برای گردش علمی سفر میکنند که دست برقضا ماشین حامل دانشجویان در یک روستایی اطراف تهران خراب می شود و بالاجبار چند ساعتی درآن ده توقف می کنند.

روستای مورد نظر خالی از هر گونه سکنه بوده و معلوم است که فشار خشکسالی اهل آنجا را مجبور به کوچ کرده است و چیزی که به چشم میخورد فقط شوره زاری و نمک است و حتی اندک آبی هم نیست تا کسی ازش استفاده ایی نماید. در همین حال که دانشجویان گشت و گذار میکردند یکی از آنها بطرف استاد موذنی دوان دوان میاید و خبر از وجود دو نفر را میدهد که یکی پیرزن و آن یکی دختر جوانی بوده....